به گزارش گروه فرهنگی قدس آنلاین، «یک روز یکی از آن پستانداران عظیم خود را به ساحل رساند. آمده بود تا روی شنها بمیرد. به زحمت نفس میکشید، انگار دنیا را در درون دندههایش جا میداد. نهنگ از توانافتاده در آستانه مرگ بود و مهلتش به سر رسیده بود. مردم هجوم بردند تا تکههایی از گوشت تنش ببرند و قطعه قطعه به وزن چند کیلو بردارند. نهنگ هنوز نمرده بود و استخوانهایش در پرتو آفتاب برق میزد. حالا کشورم را مثل یکی از آن نهنگها میدیدم که به خشکی نشسته تا نفس واپسین را بکشد... »
این بخشی از کتاب «دیار خوابگردی» نوشته میا کوتو نویسنده آفریقایی تبار است که توسط مهدی غبرایی ترجمه و به تازگی توسط انتشارات افق روانه بازار شده است.
میا کوتو از نویسندگان سفیدپوست موزامبیکی و یکی از نویسندگان برجسته در قاره آفریقا است. وی تاکنون جوایز متعددی همچون «کاموس» مهمترین جایزه ادبی زبان پرتغالی و نیواشتات انترناسیونال را دریافت کرده است.
«دیار خوابگردی» رمانی است جذاب، هولناک، خشمگین و در عین حال شاعرانه که با ترجمه انگلیسی آن، موزامبیک، پرتغال و آلمان نسخه سینمایی آن را در ۱۰۳ دقیقه به کارگردانی ترزا پراتا ساختند.
مهدی غبرایی رمان های بیشماری را از فرهنگها و قارههای مختلف به فارسی برگردانده است اما به گفته خودش یکی از مهمترین علایقش ادبیات آفریقاست که این اشتیاق از سالهای تحصیل در دانشگاه میآید و این فضا از همان زمان برایش جذابیت ویژهای داشته است.
با غبرایی به بهانه ترجمه این کتاب جذاب و انگیزه او از دنبال کردن ادبیات آفریقا به گفت وگو نشستیم که در ادامه می خوانید.
آقای غبرایی به نظر نمیآید تاکنون کتابی از میاکوتو در ایران ترجمه شده باشد، چه شد که سراغ «دیار خوابگردی» رفتید و آن را ترجمه کردید؟
در مقدمه این کتاب و یکی دو رمان دیگری که از آفریقاییها ترجمه کردهام، به این موضوع اشاره کردم که در سالهای اخیر بیشتر روی رمان آفریقای سیاه و عمدتاً رمانهایی که با شگرد رئالیزم جادویی نوشته شده است، متمرکز شدهام. البته سالها پیش هم این جستوجو ادامه داشت و زمینه آن را در رمان «آفتاب پرستها» که نشر چشمه چاپ کرده نیز نوشتهام. همچنین پایان نامه من درباره آنگولا و موازمبیک بوده و از همان زمان علایقی در من شکل گرفت و کشورهایی با سابقه استعماری زیاد، پس از اینکه به استقلال رسیدند نظر مرا جلب کردند و آشناییها از همان موقع بود تا سالها بعد که به سراغ رمانهایی بیشتر از آسیا، آفریقا، چین، ژاپن، هند و ... رفتم و آثار متعددی را ترجمه کردم.
دلیلم هم این است که جنبشها و تنشهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این کشورها در سالهای اخیر به ویژه بعد از دو جنگ مهم بینالمللی در اوایل قرن بیست و نیمه دوم قرن بیستم در این خطه متمرکز شده است و بنابراین بازتابش را در رمان نیز به جا گذاشته است.
از طرفی دیگر از این روند ترجمههای تکراری و نوشتن و کپی مترجمها از روی دست یکدیگر که در اطراف من اتفاق میافتاد و این که همه مدام یک کتاب را از غربیها ترجمه میکنند، خسته شدم و در جستوجوی صداهای تازه بودم که این ادبیات را پیدا کردم.
برهمین اساس سه عنوان کتاب از این دست منتشر شده که یکی از آنها همین «دیار خوابگردی» و نویسنده آن موزامبیکی است و کتاب دیگری که قبل از این منتشر شد، «آفتاب پرستها» اثر ژوزه ادوآردو آگوآلوسا اهل آنگولا است و سومی هم «صبح بخیر رفقا» از دیگر نویسنده آنگولایی منتشر شده و دو اثر تازه دیگر هم در دست بازبینی و انتشار است.
آیا تا به حال اثری از میاکوتو در ایران ترجمه شده است؟
میتوانم بگویم تقریباً در ایران کسی میاکوتو را نمیشناخت، غیر از یکی دو داستان کوتاه که آقای اسدالله امرایی ترجمه کرده بود، رمانی از وی تا به حال در ایران منتشر نشده است.
«دیار خوابگردی» به شرح تاریخ استعمار موزامبیک پرداخته است، آیا این اثر میتواند تصویری واقعی از این تاریخ را به مخاطب ایرانی نشان بدهد و اساساً این کتاب چقدر میتواند مخاطبش را با آفریقا آشنا کند؟
این کتاب را در یکی از نمایشگاههای کتاب معروف که در آفریقا برگزار میشود جزو ۱۲ رمان برجسته آفریقا در نیمه دوم قرن بیستم قلمداد کردهاند و وقتی آنها چنین جایگاهی به این رمان دادند نشان میدهد که اهمیت این رمان چقدر است. با آشنایی و شناختی هم که من با تاریخ موزامبیک دارم به نظرم میآید که این رمان نه تنها منطبق بر واقعیت است بلکه هنرش این است که از واقعیت فراتر میرود و در واقع آن را به عرصهای میبرد که از آن نتیجه انسانی و اجتماعی بگیرد. میاکوتو نویسنده ای قَدَر و بسیار پرتوان است و جایزههای متعددی هم گرفته است. به نظرم بین این رمانهایی که من از ادبیات آفریقا ترجمه کردهام این رمان از برجستهترین آنهاست.
بد نیست اشارهای کنیم به کتاب «ریشهها» اثر الکس هیلی که آن هم از جمله کتابهایی است که در مورد تاریخ استعمار نوشته شده و اتفاقاً بسیار مورد توجه مخاطب ایرانی واقع شده، آیا «دیار خوابگردی» از جهت جلب مخاطب و نشان دادن وضعیت واقعی استعمار میتواند با این اثر رقابت کند و اینکه این کتاب در عمده آثار این ژانر چه جایگاهی دارد؟
«دیار خوابگردی» از نظر جذابیت در میان کتابهایی که پیش تر عنوان کردم شاید یک مقدار سخت خوان باشد و برای هر کتابخوانی به آسانی قابل درک نیست. به طور مثال اثرش مانند نویسندهای همچون خالد حسینی که همه رمانهایش را ترجمه کردم آسان خوانده نمیشود اما در عین حال عمق و ژرفای کار بسیار بیش از آن است. البته از روی این کتاب فیلمی هم تولید شده که آن هم مورد توجه قرار گرفته است.
اما بد نیست برای درک بهتر مثالی بزنم. ببینید! همینگوی و فاکنر هردو نویسندگان برجستهای هستند که موفق به دریافت جایزه نوبل شدند اما آثار همینگوی سهل و ممتنع است و عامه خوانندگان آن را میفهمند و نخبگان نیز آن را تایید میکنند اما فاکنر بیشتر نخبهپسند است. آثار میاکوتا هم تا جایی که من میدانم هم یک سر و گردن از آثار مشابه بلندتر است و هم خواندنش به سهولت برخی رمانهای دیگر است.
آقای غبرایی ادبیات آفریقا در پهنه ادبیات فارسی چه جایگاهی دارد و مخاطب جدی کتاب چقدر در جریان این ادبیات و جایگاه آن قرار دارد؟
به نظرم کم و بیش آشنایی فراهم شده و من دیدهام که دوستان رمانهایی را ترجمه کردهاند اما کسی مانند من روی رمانهای آفریقایی متمرکز نشده است. برخی نویسندگان آفریقای عرب هستند که بیشتر آثارشان کار شده، زیرا مترجمان عرب برخی از آنها را کار کردند. من هم در حوزه ادبیات عرب آفریقایی یک رمان از کشور سودان ترجمه کردم؛ رمان «فصل مهاجرت به شمال» از طیب صالح که متأسفانه ناشر قوی نداشت و نتوانست خوب جا بیفتد.
من فکر میکنم ما مسائل مشترک بسیاری داریم؛ هرچند خوشبختانه ما تاریخ استعماری نداریم اما از نظر مسائل سیاسی، اجتماعی و درگیریها و ... زمینههای مشترک زیادی بین ما و آفریقا وجود دارد.
دریای ادبیات آفریقا بسیار غنی است. نمونه آن «وله سوینکا» نویسنده نیجریایی است که برنده نوبل شده و در واقع از اولین نویسندگان آفریقایی برنده این جایزه مهم است و تا امروز کسی از او چیزی ترجمه نکرده است. زیرا که او شاعر و آثارش شاعرانه است و تعداد رمانهایش محدود است. سالهاست تصمیم دارم سراغ آثارش بروم اما تردید کردم اما انشالله ترجمه آثارش را جزو برنامه ادبیات آفریقا خواهم گذاشت و اگر فرصت دست بدهد چند رمانش را ترجمه میکنم.
این زمینههای مشترک باعث میشود که کشش بسیاری به وجود بیاید. من در مقدمه کتاب «آفتاب پرستها» هم نوشتهام که از یک طرف پشتوانه اینها ادبیات غنی پرتغالی است(زبان موزامبیک و آنگولا پرتغالی صحبت میکنند چون مستعمره پرتغال بودند) و فرد قَدَری همچون «فرناندو پسوا» را پشت سر دارند و از طرف دیگر ادبیات اسپانیایی و اسپانیولی زبان که نویسندهای چون «خورخه لوئیس بورخس» پشت سر آنهاست. اینگونه است که آنها ادبیات بسیار غنی دارند و از طرفی دیگر کشورهای فرانسه زبان هم که به ادبیات فرانسه متکی و کشورهای انگلیسی زبان هم به ادبیات انگلیسی متکی هستند.
آیا نوشتههای آنها هنوز تحت تاثیر استعمار و مصائبی است که بر این قاره گذشته یا نگاههای تازهای هم وارد این ادبیات شده است؟
حتماً نگاه تازه وارد شده است. یکی از همین نویسندگان که جزو کشفهای من در ایران است و یک رمان هم از او ترجمه کردم و در مرحله بازبینی نهایی است یک رمان پلیسی نوشته که طنزآمیز است و بازتاب بسیار وسیعی پیدا کرده و یا رمانهای دیگری در زمینههای متنوعی توسط نویسندگان مختلف نوشته شده است. یا نویسنده دیگری از آفریقای جنوبی به نام «آندره برینک» که من ده کتابش را به صورت پی دی اف دارم و نویسنده قدرتمندی است که بارها نامش جزو کاندیدای نوبل مطرح بوده و نامش هرسال در جایزه نوبل عنوان میشود و تاریخ کشورش از آغاز استعمار تا به امروز، تصویری از زندگی مدرن و رئالیزم جادویی به وفور در آثارش موج می زند و فرد بسیار مطرحی است.
انتهای پیام/
نظر شما